این شبها و آقای یراحی....
هر جور می تونی بمون، من با تو سازش می کنم
هر بار می گفتم نرو، این بار خواهش می کنم
با زخمِ تنهاتر شدن، محتاجِ تسکینم نکن
تنهاتر از من نیستی، تنهاتر از اینم نکن
با گریه های هر شبم، دنبالِ مرهم نیستم
این بار بشکن بغضمو، فکرِ غرورم نیستم
کی گفته این خواهش منو، تو چشمِ تو کم می کنه
این التماسِ آخرم، خیلی بزرگم می کنه
باور نکن راضی بشم، چون دوستت دارم بری
اِنقدر دَرا رو وا نکن، من که نمی ذارم بری
یک عمر من پرپر زدم، چون دردِ دوری کم نبود
اینا که می گم یک شب از، چیزی که حس کردم نبود
[ یادداشت ثابت - دوشنبه 92/5/15 ] [ 10:16 عصر ] [ فائزه ]